تصور کنید سالهاست از یک صندلی معمولی در محل کارتان استفاده میکنید و کاملاً راضی هستید. اما یکروز روی یک صندلی پیشرفته و راحت با فوم هوشمند مینشینید، و ناگهان صندلی قبلیتان دیگر «قابلقبول» به نظر نمیرسد. چیزی در صندلی قدیمی تغییر نکرده؛ فقط توقع شما بالا رفته است.
این همان «مشکلِ راهحل» است: وقتی یک مسئله حل میشود یا بهبود مییابد، ما معیارهایمان را جابجا میکنیم و آنچه قبلاً قابلتحمل بود، حالا آزاردهنده به نظر میرسد.
وقتی راهحلها، خودشان مسئله میسازند
جاش زلاتکوس در یک مجموعهی تحلیلی مطرح میکند که افزایش آمار بیماریهای روانی لزوماً نشانهی افزایش رنج نیست، بلکه نتیجهی گسترش ساختار سلامت روان و بازتعریف مرزهای «مشکل» است. بهعبارتدیگر، با رشد امکانات درمانی، افراد بیشتری احساس میکنند نیاز به درمان دارند، حتی اگر پیش از این خود را سالم میدانستند.
این الگو محدود به رواندرمانی نیست. وقتی راهحلها فراگیر میشوند، طرز نگاه ما به جهان تغییر میکند. انتظاراتمان بالا میرود، آستانه تحملمان پایین میآید و گاهی برای مشکلاتی که پیشتر اصلاً به چشم نمیآمدند، دنبال راهحل میگردیم.
پدیدهی "مفهومپریشی" (Concept Creep)
روانشناس نیک هسلَم در سال ۲۰۱۶ پدیدهای بهنام «مفهومپریشی» را معرفی کرد. این پدیده زمانی رخ میدهد که مفاهیمی مانند «آزار»، «اضطراب»، «اختلال روانی» یا «قلدری» به تدریج گسترش مییابند و شامل موقعیتهای خفیفتری میشوند.
بهعنوان مثال، چیزی که پیشتر «ناراحتی ساده» نامیده میشد، اکنون ممکن است به عنوان «افسردگی» برچسب بخورد. یا احساس طرد شدن در محل کار، تحت عنوان «خشونت سازمانی» شناخته شود.
پژوهشها چه میگویند؟
مطالعهای در سال ۲۰۱۸ نشان داد زمانیکه نمونههای واقعی یک پدیده (مثلاً رنگ آبی یا چهره تهدیدآمیز) کاهش مییابند، افراد برای پر کردن «خلأ»، موارد کماهمیتتر را هم در همان دسته قرار میدهند.
همین اتفاق در حوزه سلامت روان نیز رخ داده است. پژوهش ۲۰۲۴ نشان داد افراد در مواجهه با علائم خفیف روانی، بیشتر از گذشته آنها را به عنوان «اختلال روانی» تشخیص میدهند. چرا؟ چون نمونههای شدیدتر نایاب شدهاند و ذهن ما خودبهخود استانداردها را پایین میآورد.
راهحلهایی که به تجارت تبدیل میشوند
با تبدیل شدن راهحلها به کالاهایی قابل فروش، انگیزهای برای گسترش تعریف «مشکل» ایجاد میشود. چرا؟ چون هرچه مشکل بزرگتر باشد، بازار راهحلها هم پررونقتر میشود.
از کمپینهای آگاهیبخشی گرفته تا برنامههای درمانی دیجیتال و اپلیکیشنهای سلامت روان، همگی در چرخهای قرار میگیرند که مشکل را زنده نگه میدارد—و حتی گسترش میدهد.
هزینهی پنهان: کاهش تحمل ما نسبت به زندگی واقعی
هرچه بیشتر تلاش میکنیم زندگی را «بهتر» کنیم، تابآوریمان نسبت به ناملایمات طبیعی زندگی کمتر میشود. ناراحتیهای معمول، اضطرابهای عادی، و نوسانات خلقی که جزئی از تجربه انسانی هستند، حالا به عنوان «نیازمند مداخله» تلقی میشوند.
نتیجه چیست؟ از دست دادن توانایی کنار آمدن با واقعیتهای روزمره و وابستگی بیش از حد به «راهحلها»—حتی زمانی که نیازی به آنها نیست.
جمعبندی نهایی
همهی ما خواهان دنیایی بهتر با مشکلات کمتر هستیم. اما باید هشیار باشیم:
1. آیا واقعاً در حال حل مشکلات هستیم؟
2. یا فقط تعریف «مشکل» را آنقدر گسترش دادهایم که زندگی عادی هم نیازمند درمان به نظر برسد؟
راهحلها ارزشمندند—اما به شرطی که خودشان تبدیل به مسئله نشوند.